کد مطلب:314247 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

عبیدالله بن عباس بن علی، لباس های پدر را پوشید
5. نقل می كنند: امام زین العابدین علیه السلام بعد از حادثه عاشورا، در روزهای عید جلوس نمی فرمود بلكه وقتی روز عید می رسید آن روز روز حزن و گریه ی او بود و مصیبت او تازه می شد به حدی كه شیعیان و اهل بیت او از بزرگ و كوچك این



[ صفحه 60]



مطلب را فهمیدند.

پس چون مدتی طولانی بر این عادت حضرت گذشت صبر شیعیان تمام و حوصله شان تنگ شد. لذا به مناسبت نزدیك شدن یكی از اعیاد عده ای از زنان خود را نزد عقیله ی بنی هاشم زینب كبری فرستادند كه درباره ی این موضوع با حضرت گفتگو كند و عده ای از مردان شیعه هم برای همین مطلب همان موقع نزد آن حضرت رفتند.

هنگامی كه خدمت آن حضرت نشستند و خواستند گفتگو را شروع كنند غلامی آمد و عرض كرد: ای آقای من، سیده ی شما را می خواند، حضرت از مجلس برخاست. در این هنگام دیدند حضرت زینب علیهاالسلام به استقبال آن حضرت آمد و آمدن زنان شیعه و خواسته شیعیان را به حضرت اطلاع داد، حضرت فرمود: ان شاءالله جلوس می كنم.

وقتی حضرت به جای خود برگشتند دیدند اصحاب هم همان درخواست را می كنند، به آنها فرمود: به شرط این كه برای مبارك باد نزد من نیایید و هیچ كدام از شماها هنگامی كه روز عید نزد من می آید آثار خوشحالی از لباس نو و مثل آن نداشته باشد.

عرض كردند: ان شاءالله همان طور كه اراده فرمودید خواهد شد.

روز عید فرا رسید آن بزرگوار در مجلس خود برای مردم جلوس فرمود.

فرزند حضرت ابوالفضل علیه السلام به نام عبیدالله بن عباس بن علی علیهم السلام معمولا خدمت حضرت می رسید و با آن بزرگوار مأنوس بود و آن حضرت هم او را به خاطر مقام و منزلت پدرش حضرت ابوالفضل علیه السلام اكرام و احترام می فرمود.

هنگامی كه عبیدالله آن بزرگوار را دید كه در روز عید برای مردم جلوس فرمود گمان كرد كه حزن و گریه تمام شد، لذا نزد جده اش ام البنین علیهاالسلام آمد و گفت: ای مادر، پسر عمویم علی ابن الحسین علیهماالسلام در این روز عید برای مردم جلوس فرمود آیا برایم لباس نو هست؟ تا در این روز عید بپوشم.

ام البنین علیهاالسلام فرمود: آری، پسر عزیزم، آن گاه لباس های ابوالفضل العباس علیه السلام كه از دوران كودكی آن سرور در كناری مانده بود را به قامت



[ صفحه 61]



عبیدالله پوشید. آن طفل با لباس های نو خدمت امام زین العابدین علیه السلام كه در میان اصحاب نشسته بودند آمد. به محض این كه نگاه آن حضرت به آن طفل افتاد كه می آید و لباس های عمویش عباس علیه السلام را در بردارد به قامت تمام ایستاد و اشك چشم مباركش بر گونه های نازنین جاری شد و گریه كرد.

محضر آن بزرگوار عرض شد: ای پسر رسول خدا چه چیزی باعث گریه شما شد؟

فرمودند: این پسر عموی من است كه لباس های پدرش را پوشیده، هنگامی كه او را دیدم به نظرم آمد مثل این كه او عمویم عباس علیه السلام است و به یاد واقعه ی عمویم در روز عاشورا افتادم، لذا گریه كردم. كه ناگاه عبیدالله بن عباس با همان لباس های پدر وارد مجلس شد و به حضرت سلام كرد.

حضرت به او فرمود: ای پسر عمو، این لباس ها چیست؟ پسر عزیزم گمان كردی حزن و اندوه ما بر امام حسین و پدرت عباس علیهماالسلام و بنی هاشم تمام شد، عرض كرد: ای آقای من این طور گمان كردم.

فرمود: هیهات ای پسر عمو، حزن و اندوه ما بر امام حسین علیه السلام تا روز قیامت تمام شدنی نیست. سپس این اشعار را سرود:



نحن بنی المصطفی ذوو غصص

یجرعها فی الأنام كاظمنا



عظیمة فی الأنام محنتنا

أولنا مبتلی و آخرنا



یفرح هذا الوری بعیدهم

و نحن اعیادنا مآتمنا



آن گاه آن حضرت گریست و هر كس در مجلس حاضر بود گریه كرد. [1] .


[1] مولد العباس بن علي عليهماالسلام، ص 92 -91.